ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امام حسن (ع) وانس با قرآن و خوف و خشیت آن حضرت
از کتاب سیر اعلام النبلاء ذهبى- یکى از دانشمندان اهل سنت- از ام
موسى روایت شده که گفته: رسم امام حسن بن على(ع) آن بود که چون به بستر خواب
مىرفت، سوره کهف را مىخواند و مىخوابید. (2 )و زمخشرى در کتاب ربیع الابرار
روایت کرده که حسن بن على چنان بود که چون از وضوى نماز فارغ مىشد رنگش تغییر
مىکرد و مىفرمود:
«حق على من اراد ان یدخل على ذى العرش ان یتغیر لونه.» (1)
شیخ صدوق(ره) در کتاب امالى به سندش از امام رضا(ع) روایت کرده که
فرمود: چون هنگام وفات امام حسن(ع) رسید، گریست!
به آن حضرت عرض شد: چگونه مىگریى با این که مقام شما نسبت به رسول
خدا(ص) آنگونه است؟ و رسول خدا(ص) درباره شما آن سخنان را فرمود؟ (2 )و بیست مرتبه
پیاده حج به جاى آوردهاى؟ و سه بار مال خود را با خدا تقسیم کردهاى؟
امام(ع) در پاسخ فرمود: «انما ابکى لخصلتین: لهول المطلع و فراق
الاحبة» ( 3)؛من به دو جهت مىگریم یکى براىوحشت از روز قیامت و دیگرى براى فراق
دوستان!
و در روایت دیگرى از طریق اهل سنت آمده که چون برادرش حسین(ع) سبب
گریه آن حضرت را پرسید در پاسخ فرمود:
«یا اخى ما جزعى الا انى ادخل فى امر لم ادخل فى مثله و ارى خلقا من
خلق الله لم ار مثلهم قط» (4) ؛برادر جان بىتابى من نیست جز براى آن
که در چیزى درآیم که همانندش را ندیده و داخل نشدهام، و خلقى از خلق هاى خدا را
مىبینم که همانندشان را ندیدهام.
و در حدیث دیگرى است که فرمود:« انى اقدم على امر عظیم و هول لم اقدم
على مثله قط» (5)؛و این اشعار را نیز ابن آشوب و دیگران در بىاعتبارى دنیا و زهد
در آن، از آن حضرت روایت کردهاند:
قل للمقیم بغیر دار اقامة
حان الرحیل فودع الاحبابا
ان الذین لقیتهم و صحبتهم
صاروا جمیعا فى القبور ترابا
بگو بدان که رحل اقامت به سراى
ناپایدار افکنده، زمان کوچ نزدیک شده با دوستان وداع کن. آنها که دیدار کردى و
همدمشان بودى همگى در گورها به خاک تبدیل شدند.
یا اهل لذات دنیا لا بقاء لهاان المقام بظل زائل حمق
(اى لذت طلبان دنیاى ناپایدار بهراستى که جاى
گزیدن در سایه ناپایدار حماقت است.)
لکسرة من خسیس الخبز تشبعنى و شربة من قراح الماء تکفینى
و طرة من دقیق الثوب تسترنى حیا و ان مت تکفینى لتکفینى
(بهراستى که یک تکه نان عادى مرا سیر کند، و
یک شربت آب معمولى مرا کفایت کند. و یک قطعه از پارچه نازک در زمان حیات مرا
بپوشاند و اگر مردم نیز براى کفنم کفایت کند(
منابع
1-ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 114.
2-
ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 112.
3-
ظاهرا منظور امثال حدیث «ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه»
است.
4-
بحارالانوار، ج 43، ص 332/ امالى مجلسى، ص 39/ کشف الغمة، ص 167.
5-ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 174.